پنج اشتباه بایدن در اوکراین | نظرات

[ad_1]

از زمان تهاجم همه جانبه روسیه به اوکراین در سال گذشته، صحبت از محاسبات اشتباه ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، زیاد شده است. اکتبر گذشته، من در مورد غرور و غرور پوتین نوشتم که باعث شد او ظرفیت نظامی روسیه را دست کم بگیرد، مقاومت اوکراین را دست کم بگیرد، و اتحاد ناتو و عزم استراتژیک آمریکا را نادرست ارزیابی کند.

اما رئیس جمهور روسیه تنها کسی نیست که قضاوت بدی با پیامدهای ویرانگر در اوکراین و فراتر از آن دارد.

از آنجایی که جنگ بدون هیچ پایانی پیش می‌رود، پرداختن به محاسبات اشتباه جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده – و متحدان غربی‌اش – در اوکراین نیز مهم است. این، جای تعجب ندارد، منعکس کننده ناکامی های خود روسیه است، زیرا هر دو رهبر ثابت کردند که نمی توانند درس های غرور امپراتوری را بیاموزند.

بایدن از همان ابتدا جایگاه اخلاقی بالایی را در پیش گرفت و درگیری در اوکراین را به عنوان یک درگیری جهانی بین دموکراسی و خودکامگی، بین احترام به قوانین بین المللی و حاکمیت ملی و آفت تجاوز روسیه مطرح کرد. با این حال او از مستبدان جهان می خواهد که به جنگ صلیبی بپیوندند و جنگ های غیرقانونی آمریکا را نادیده می گیرد.

او قدرت ناسیونالیسم روسیه را دست کم گرفت و ترس مسکو از گسترش ناتو تا مرزهایش را به عنوان بهانه های بی اساس برای امپریالیسم روسیه رد کرد.

در ماه‌های منتهی به جنگ، بایدن تلاش‌ها برای اجرای توافق‌نامه‌های مینسک را که در سال‌های 2014 و 2015 برای پایان دادن به درگیری‌ها در منطقه دونباس امضا شد، تضعیف کرد. آنها قرار بود راه را برای ایجاد دو منطقه خودمختار روسیه در شرق اوکراین و جلوگیری از گسترش دخالت روسیه در این کشور هموار کنند.

اوکراین و روسیه هر دو امضاکننده بودند، اما فرانسه و آلمان که به انعقاد و اصلاح این قراردادها کمک کردند، نتوانستند به اندازه کافی برای اجرای آنها فشار بیاورند. اگرچه آنها از جنگ ویرانگر اروپا چیزهای زیادی برای از دست دادن داشتند، اما قدرت های اروپایی برای جلوگیری از تشدید تنش کم کاری انجام دادند.

بایدن همچنین قدرت نظامی روسیه را دست کم گرفت و روی پیروزی اوکراینی ها شرط بندی کرد درست همانطور که افغان ها با کمک ایالات متحده اتحاد جماهیر شوروی را شکست دادند.

اما برای مسکو، اوکراین با توجه به تاریخ مشترک و نزدیکی جغرافیایی، بسیار مهمتر و استراتژیکتر از افغانستان است. از دیدگاه پوتین، اوکراین برای امنیت ملی روسیه و بقای رژیم او حیاتی است. واضح است که او ترجیح می دهد او را نابود کند تا اینکه ببیند او به یک اتحاد غربی بپیوندد.

در سال اول جنگ، عقب‌نشینی‌های روسیه از کیف تا خارکف عزم و استقامت اوکراین را نشان داد. اما موج جنگ امسال شروع به تغییر کرد. همانطور که سقوط باخموت پس از نزدیک به 250 روز نبرد شدید نشان داد، روسیه کمتر مقاوم و مصمم برای پیروزی نیست. این دستور العملی برای یک بن بست ویرانگر است.

بایدن همچنین توانایی اوکراین برای جنگ را دست بالا ارزیابی کرد. این را نباید با شجاعت و صلابتی که اوکراینی ها به وفور از خود نشان دادند و آنها را قادر ساخت تا یک ضد حمله موفق را در سال گذشته انجام دهند، اشتباه گرفته شود.

اما این جنگ تاکنون به صورت متعارف در خاک اوکراین انجام شده است و به قدرت آتش بیشتر روسیه اجازه می دهد تا ارتش کوچکتر اوکراین را تحت تأثیر قرار دهد و بیشتر اقتصاد این کشور را نابود کند.

این عقب‌نشینی‌ها مانع از دو برابر شدن آمریکا و متحدانش نشده است. در 19 مه، کشورهای گروه 7 به رهبری ایالات متحده که در هیروشیما گرد هم آمدند، متعهد شدند که “تعهد خود را برای ارائه حمایت های مالی، بشردوستانه، نظامی و دیپلماتیک مورد نیاز اوکراین تا زمانی که لازم است” تجدید کنند.

این نشانه دیگری است که نشان می دهد ایالات متحده و متحدانش در “خزش ماموریت” غرق شده اند. آنچه با ارسال مهمات به اوکراین آغاز شد، برای تامین توپخانه و تانک‌های آمریکایی و آلمانی، سیستم‌های دفاعی پاتریوت و پهپادها گسترش یافت که به اوکراین اجازه می‌دهد نبرد را به خاک روسیه برساند.

اخیراً ایالات متحده با انتقال جت های جنگنده F-16 به اوکراین موافقت کرد تا برتری هوایی روسیه را به چالش بکشد. مسکو هشدار داده است که تامین این هواپیما به کی یف منجر به تشدید تنش خطرناک خواهد شد، در حالی که کارشناسان سودمندی فوری آن برای ارتش اوکراین بدون کمک خارجی برای خدمه را زیر سوال می برند.

همانطور که به نظر می رسد، هر پیروزی آینده در میدان نبرد می تواند با هزینه های بسیار بیشتر از دستاوردها، پیروز باشد. اگر حمله متقابل اوکراینی به نحوی موفق شود که یک پیروزی چشمگیر را از آرواره های شکست بیرون بکشد، می تواند روسیه را وادار کند که در پاسخ از سلاح هسته ای استفاده کند و در اوکراین و بقیه اروپا ویرانی به بار آورد.

حتی اگر مسکو به استقرار سلاح‌های هسته‌ای تاکتیکی متوسل شود که قدرت انفجاری کمتری دارند و برای استفاده در میدان جنگ علیه پایگاه‌ها و نیروهای دشمن در نظر گرفته شده‌اند، نمی‌توان پیامدهای چنین اقدامی برای امنیت و صلح اروپایی – در واقع جهانی – را اغراق کرد.

برخی در دولت ایالات متحده تهدیدهای روسیه در مورد تلافی جویانه هسته ای را چیزی بیش از یک بلوف برای جلوگیری از مداخله بیشتر غرب می دانند.

امیدوارم حق با آنها باشد. به نظر من اشتباه می کنند.

از سال 2000، کرملین آستانه استفاده از تسلیحات هسته‌ای را کاهش داده است و بیان می‌کند که این سلاح‌ها نه تنها در صورت تهدید موجودیت کشور، بلکه برای دفع تجاوزات مسلحانه، در صورت هرگونه ابزار دیگر، قابل استفاده هستند. حل و فصل یک وضعیت بحرانی خسته شده و یا ثابت می شود که بی اثر هستند.

در نهایت، همانطور که پوتین وحدت غرب در حمایت از اوکراین را دست کم گرفت، بایدن هم بی تفاوتی بقیه جهان را نسبت به آنچه که – از دیدگاه جنوب جهانی – یک درگیری طولانی اروپایی است که مشکل اروپا به نظر می رسد، دست کم گرفت. در حالی که سایر نقاط جهان به تجارت با روسیه ادامه می دهند، تحریم های غرب نتوانسته است محاسبات مسکو را تغییر دهد.

به طور خلاصه، هم روسیه و هم غرب نتوانسته‌اند به همان اندازه که جنگ را دنبال کرده‌اند، دیپلماسی را هدفمند و مداوم دنبال کنند. هر دو طرف به درازمدت چسبیده‌اند، عرشه‌ها را روی هم می‌چسبانند، ترس از نابودی هسته‌ای را دامن می‌زنند و درگیری را به‌عنوان یک موقعیت برد یا بمیر نشان می‌دهند. با توجه به اختلافات غیر قابل حل بین روسیه و غرب، بعید است که جنگ به یک راه حل صلح ختم شود، حداقل در آینده قابل پیش بینی.

در نهایت، این درگیری می تواند به بن بست و توقف طولانی مدت خصومت ها برسد، شبیه به آتش بس 70 ساله بین کره شمالی و کره جنوبی، که در آن روسیه می تواند بر ایجاد یک منطقه غیرنظامی که از اوکراین از خارکف در شمال به خرسون می گذرد، پافشاری کند. جنوب .

در همین حال، در حالی که جنگ بر امنیت و ثبات روسیه و غرب تأثیر می گذارد، چین بدون آسیب ظاهر می شود. و با ناراحتی ایالات متحده، این کشور در حال تبدیل شدن به یک رهبر جهانی قدرتمندتر و معتبرتر از همیشه است.

[ad_2]