چگونه کورت کوبین مرا در مورد تجاری سازی هنر متقاعد کرد نظرات

[ad_1]

هنر به نام هنر آموزه بوهمیان قرن نوزدهم بود ، که معتقد بودند این هنر نباید برای اهداف تجاری بلکه برای اکتشاف خلاقانه و بیان بیشتر خود ایجاد شود. و گرچه این ایده ای اصیل است ، هنرمندان برای حفظ معیشت خود به راه هایی نیاز دارند. سپس این س arال پیش می آید که وقتی هنرمند شروع به کسب درآمد و تبلیغ از کار خود می کند ، آیا همین اثر ارزش خود را از دست می دهد؟

من به عنوان یک نویسنده و شاعر ، همیشه با بازاریابی کارهایم دست و پنجه نرم می کردم. همانطور که می گویند “دادن خود تبلیغ بی شرمانه” احساس خیانت به هنرمند در من شد. من یک بار برای یکی از دوستانم پیام متنی ارسال کردم و ابراز تردید کردم که یک صفحه اینستاگرام ایجاد کنم تا شعرهایم را به اشتراک بگذارد. او با یک اظهار نظر کوتاه پاسخ داد: “نه ، اگر میمونی در جنگل می رقصد و کسی آن را نمی بیند ، پس چه فایده ای دارد؟” به نظر می رسید منطق منطقی بود ، بنابراین من شروع به ایجاد صفحه کردم و فقط 15 دقیقه بعد بلافاصله آن را حذف کردم. شخصاً بعد از اینکه قلم و صفحه کلید را ترک کردم ، دیگر نمی خواهد با حرف های من کاری انجام دهد.

دلیلی وجود دارد که جامعه هنرمندانی مانند وینسنت ون گوگ یا ال گروکو را فراتر از کیفیت کار خود ، به عنوان دو بزرگترین هنرمند در تمام دوران قلمداد می کند: آنها در زمان زنده بودن عمدتا ناشناخته بودند ، فقط پیروز شدند. شکوه و شناخت آن پس از مرگ. کارهای آنها قانونی شناخته می شود زیرا آنها هنرمندان “واقعی” هستند که علی رغم عدم تحسین و تحسین ، استقامت می کنند و به خلق آثار معنادار ادامه می دهند. با این حال ، با توجه به اینکه ما اکنون در جهانی تا حد زیادی جهانی شده زندگی می کنیم ، برخی معتقدند که در واقع دیگر هنرمندان بهانه ای برای به اشتراک نگذاشتن کارهایشان ندارند.

با این حال ، هنر و تجارت هنوز به عنوان دو حرفه دوگانگی دیده می شود. هنرمندان از روح آفرینش می کنند ، و در حقیقت به حقیقت دسترسی دارند و سپس حمل آن را روی کاغذ یا صفحه ادامه می دهند. از طرف دیگر ، تجار بیشتر به عنوان چرخ دنده در ماشین های سرمایه داری تصور می شوند که هدف اصلی آنها کسب درآمد است. اما در یک مرحله به نظر می رسد که این هنرمند باید تاجر شود.

هنرمندی که واقعاً تجاری سازی نهایی هنر را درک کرد ، کورت کوبین بود. کوبین ، که اغلب او را “پادشاه گرانج” می خواندند ، پیشرو گروه راک نیروانا بود. این گروه ، که در اوایل دهه 1990 به شهرت شهاب سنگ دست یافت ، مسئولیت معرفی سنگ ایندی را در جریان توده ای داشت. با وجود موفقیت و موفقیت جهانی نیروانا ، کوبین اغلب به عنوان یک شرکت کننده غیر ارادی در شهرت گروه خود دیده می شود. وی در ظاهر تجاری سازی موسیقی را رد کرد و مطبوعات و جنبه تبلیغاتی را که بخشی جدایی ناپذیر از تجارت بود تحقیر کرد.

با بازرسی دقیق تر ، مشخص شد که کوبین در واقع چقدر از خود آگاه است. او دقیقاً می دانست که چه کاری انجام می دهد و به عنوان یک تاجر سخت کار می کرد. ظاهراً ، کوبین آگاه بود که نیروانا به بازار پر از نوجوانان جوان ، سرخورده و عصبانی تحریک می شود و بسیاری از آهنگهایی که وی نوشت (“بوی روحیه نوجوانی می دهد” یا “متون مقدس”) نشان دهنده آگاهی وی از جمعیت و تفکر بود. مخاطبانش. آب و هوا.

دنی گلدبرگ ، مدیر موسیقی سابق نیروانا ، در كتاب خدمت به بنده در مورد چگونگی تصور كوبین از نیروانا برای دستیابی به شناخت جهانی می نویسد و برای اطمینان از این امر برنامه ریزی استراتژیك دارد. گلدبرگ اولین بار این موضوع را هنگامی که برای اولین بار در سال 1990 با گروه ملاقات کرد ، تشخیص داد – در قسمت های قبلی جلسه ، کوبین عمدتا ساکت ماند ، اما بلافاصله موافقت کرد که در مورد گروه باقی مانده در برچسب مستقل اختلاف نظر داشته باشد. کوبین مطمئناً دوست نداشت که هنر او به مخاطبان کمتری خدمت کند ، اما می خواست گروه به یک احساس بین المللی تبدیل شود.

گلدبرگ در ادامه توضیح داد که چگونه کوبین “درک جامع و روشنی” از چگونگی طنین انداز شدن با مخاطبان جوان در رسانه های مختلف دارد – کوبین از طراحی جلد آلبوم خود گرفته تا نظارت بر جهت گیری موسیقی آنها در همه جنبه های گروه نقش داشته است. فیلم های. زیر سایه یک ستاره راک بی میل ، کوبین به طور مشهودی در موفقیت بین المللی نیروانا و حفظ چهره گروه سرمایه گذاری کرد.

با این حال ، این گروه در 5 آوریل 1994 ، هنگامی که کوبین جان خود را از دست داد ، با پایان نابهنگام روبرو شد. وی به همراه “خواننده هایی مانند جیمی هندریکس و جانیس جاپلین” به بدنام “27 کلوپ” – گروهی از نوازندگان که در سن 27 سالگی بر اثر خودکشی ، مصرف بیش از حد یا تصادف درگذشت – پیوست.

این امر هنگامی پیچیده می شود که هنر ما به مارک ما تبدیل شود ، زیرا کمیت آن را فقط در مصرف رسانه و استقبال عمومی شروع می کنیم. هنگامی که هنر خودمان تا حد زیادی تجاری شد ، ما شروع به متفاوت نگاه کردن به کار خود می کنیم و در صورت عدم موفقیت کافی ، ارزش آن را ادامه می دهیم. اگرچه بهترین آرزو برای یک هنرمند این است که هنر را به خاطر هنر خلق کند ، اما چیزهایی بیش از توان ماست که هنر هرگز نمی تواند یک کار کاملاً شرافتمندانه باقی بماند.

با گذشت زمان ، من یاد گرفتم که هنر و تجارت با وجود ایده آل های قطبی مخالف که همه گسترش می دهند ، دست به دست هم می دهند. در حالی که رشد خلاق و اشتیاق به صنعت باید در اولویت اصلی قرار بگیرد ، هنر در نهایت به مخاطب نیاز دارد و در نهایت کار خود هنرمندان این است که اطمینان حاصل کنند که آثار آنها دیده می شود ، شنیده می شوند و شناخته می شوند. پول هر چقدر این ایده را انکار کنیم یا از مارک گذاری آثار خود اجتناب کنیم ، پیوندی ناگسستنی با هنر دارد. نه تنها پول به پوشش صورتحساب کمک می کند ، بلکه مانند نویسنده آمریکایی استفان پرسفیلد ، یک بار گفت که “برای خلق یک فصل دیگر شما را می خرد”

متأسفانه ، جامعه سرمایه داری که در حال حاضر در آن جوایز زندگی می کنیم ، به STEM اولویت شغلی خود را نسبت به هنرهای خلاق می دهد. در حالی که شغل STEM بازدهی بیشتری برای سرمایه گذاری برای یک کشور فراهم می کند ، بسیاری این واقعیت را که تاریخ تمدن از طریق هنر مردم آن روایت می شود ، نادیده می گیرند. هنرهای خلاق ، مانند نقاشی ، مجسمه سازی یا نمایش ، افراد همدل و دارای ذهنیت جهانی را ایجاد می کنند که در توانمندسازی اجتماعی آنها سهیم هستند. بخش خلاقیت که پیش از این بودجه کافی نداشت ، اکنون نیز در بحبوحه همه گیر جهانی با کاهش بودجه و کم کردن کارکنان دست به گریبان است. کمبود بودجه و جبران خسارت عادلانه در نهایت به ایجاد صنعتی کاملاً رقابتی و تحت فشار منجر می شود که این امر هنرمندان را بیشتر مجذوب خود می کند و در بازار کار ضعیف جستجو می شوند.

هنرمندان برای نمایش این اشکال هنری زیبا که همه ما با خوشحالی از آنها استفاده می کنیم ، به مکانی شکسته در درون خود دسترسی دارند. به طور خاص ، نوشتن یک رسانه هنری است که می تواند گاهی اوقات احساس کند مانند نفوذ غیر قابل تحملی دردناک در شخصی ترین افکار و خواسته های ماست ، تا حدی که با بهره برداری محدود می شود وقتی که به طور عادلانه جبران نشویم. علاوه بر این ، این ایده که ما خودمان باید برای ایجاد مخاطب کار خود را ارتقا دهیم ، زمان بیشتری می برد که می تواند صرف رشد هنری شود.

بازیگران ، نویسندگان ، هنرمندان و مجسمه سازان آنقدر از کارهای خودشان را می دهند که زمانی می رسد که چیزهای زیادی برای دادن باقی نمی ماند. شاید جامعه نیاز داشته باشد قدر هنری را که به این راحتی استفاده می کند ، بداند و جبران خسارت عادلانه با توجه به اینکه هنر و تجارت به طور واضح فقط دو روی یک سکه هستند ، احتمالاً محل شروع آن است.

نظرات بیان شده در این مقاله از نظر نویسنده است و لزوماً منعکس کننده تحریریه الجزیره نیست.



[ad_2]