تانزانیا: اقتدارگرایی رو به رشد مگفولی از این قاعده مستثنی نیست تانزانیا

[ad_1]

انتخاب مجدد اخیر جان مگوفولی ، رئیس جمهور تانزانیا ، با یک عقب گرد ، چه به صورت عادلانه و چه غیرمنصفانه حاصل شود ، ترس از ظهور مجدد یا شاید تثبیت اقتدارگرایی در آفریقا را افزایش داده است. در حالی که برخی از رهبری مگوفلی را در طول 5 سال گذشته ستایش کرده اند ، دیگران وی را محکوم کرده اند ، به ویژه تجربه وی در زمینه حقوق بشر و سرکوب علیه مخالفان.

با این حال ، هنگامی که ما در مورد استبداد در تانزانیا صحبت می کنیم ، توجه به پویایی های سیاسی و اقتصادی – اقتصادی مهم است. من استدلال می کنم که آنچه در کشور اتفاق می افتد منحصر به آن نیست ، بلکه در عوض بخشی از یک روند قاره ای است.

در طول استقلال ، اکثر دولت های آفریقا ایالت هایی را که کم و بیش شکاف زیادی داشتند ، به ارث بردند ، البته در سراسر قاره نیز دارای تغییرات زیادی بودند. تراکم جمعیت آفریقا کمترین در جهان است. بسیاری از کشورهای آفریقایی مراکز متمرکز شهری کمی داشتند و اکثر آفریقایی ها در اواسط قرن بیستم در سکونتگاه های کوچک به اصطلاح هیترلند زندگی می کردند.

تهدیدها برای قدرت دولت های تازه استقلال یافته عمدتا از اعضای دولت و ارتش یا از جمعیت شهری ناشی می شود. بنابراین ، حفظ کنترل شامل چندین استراتژی است.

نخست ، رهبران آفریقایی مجبور به تحقیق در مورد کودتا شدند: در بیشتر موارد ، این به معنای خرید مخالفان با اختصاص مشاغل سطح بالا در دولت ، شرکت های دولتی و مقامات دولتی و ایجاد مقررات اقتصادی ترجیحی است که بستگان را ایجاد و مجوز می دهد. . در ارتش ، مواضع حیاتی غالباً مختص افرادی بود که به رهبری وفادار مذهبی یا مذهبی خاصی داشتند.

دوم ، باید درجه ای از پاسخگویی به جمعیت شهری وجود داشته باشد ، عمدتا از طریق یارانه برای نیازهای اساسی شهری ، مانند مواد غذایی اساسی ، سوخت ، آب و برق و مسکن.

ثالثاً ، قطع ارتباط یا ارتباط بین مناطق روستایی و شهری ضروری بود. این مهم عمدتاً از طریق عدم گسترش شبکه جاده ای یا زیرساخت های برق به مناطق روستایی حاصل شده است.

چهارم ، پان آفریقاییسم ، کمونیسم و ​​سوسیالیسم آفریقایی چسب ایدئولوژیکی را برای گرد هم آوردن دولتهای قانونی و اداری وصیت شده توسط استعمار فراهم می کند.

چنین استراتژی هایی به دلیل معمولاً جمعیت کم و حتی جمعیت شهری کمتر ، برای مدتی خوب کار کرده اند. اما طی چند دهه گذشته ، با تغییر چندین روند مهم ، وضعیت تغییر کرده است.

از سال 2000 ، جمعیت بسیاری از کشورهای آفریقایی دو برابر شده است ، و افراد زیر 30 سال در اکثریت باقی مانده اند. بسیاری از این کشورها شاهد تسریع در شهرنشینی هستند و جمعیت شهری به طور تصاعدی در حال رشد است. به عنوان مثال ، جمعیت تانزانیا در سال 2000 بیش از 30 میلیون نفر بوده است. تا سال 2020 ، این رقم نزدیک به 60 میلیون نفر رسیده بود. تعداد ساکنان شهری از تقریبا 7 میلیون به 20 میلیون نفر رسیده است.

با این حال ، شهرنشینی لزوماً منجر به کاهش فقر نشده است. اگرچه به نظر می رسد سطح فقر در آفریقا از 54 درصد در سال 1990 به 41 درصد در سال 2015 کاهش کمی داشته است ، تعداد افراد فقیر از 278 میلیون نفر در سال 1990 به 413 میلیون نفر در سال 2015 افزایش یافته است.

گزارش پیچیده تری از شاخص جهانی چند بعدی فقر در سال 2020 نشان می دهد که در کشورهای جنوب صحرای آفریقا ، 71.9٪ مردم در مناطق روستایی (466 میلیون نفر) و 25.2٪ (92 میلیون نفر) در مناطق شهری بسیار فقیر هستند. . در تانزانیا ، تقریباً نیمی از مردم با درآمد 1.90 دلار یا کمتر از روز زندگی می کنند (با برابری قدرت خرید در سال 2011) ، اگرچه رشد تولید ناخالص داخلی از سال 2000 به طور ثابت بالاتر از 4 درصد باقی مانده است.

این ارتباط زیادی با برنامه های تعدیل ساختاری (SAP) بانک جهانی و صندوق نظارت بین المللی دارد ، که بسیاری از کشورهای آفریقایی مجبور شده اند برای دستیابی به وام های بین المللی تصویب کنند. مفاد این SAP ها از بین بردن سیاست های دولت است ، که ابزارهای بی بدیلی برای کنترل اجتماعی و اقتصادی هستند. این مقررات شامل مقررات پیچیده اقتصادی ، شرکتهای دولتی ، یارانه های دولتی و افزایش دستمزدهای دولتی است.

در نتیجه ، کشورهای آفریقایی تعداد بیشتری از مردم را در مناطق فقیرنشین زندگی می کنند تا با ابزار کمتری به آنها اطمینان دهند.

با وجود چالش های بزرگ ، کشورهای آفریقایی تمایلی به فروپاشی ندارند (یعنی به طور کامل از نقشه جهان ناپدید می شوند). برخلاف کشورهایی مانند یوگسلاوی ، آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی ، کشورهای آفریقایی ، هرچند ضعیف ، به حیات خود ادامه می دهند. اتحاد جماهیر شوروی ممکن است کشوری قدرتمندتر از نیجریه باشد ، اما نیجریه هنوز اینجا است و اتحاد جماهیر شوروی هم نیست.

اگر سقوط دولت یک گزینه نباشد ، فقط سه کشور دیگر برای کشورهای آفریقایی باقی مانده است. اولین گزینه پذیرش بازار آزاد ، حاکمیت قانون و دموکراسی و تلاش برای کاهش فقر از طریق ایجاد شغل و رفاه اجتماعی است. این مدلی است که غرب ، حداقل از لحاظ لفظی ، از طریق اجماع واشنگتن در حال ترویج آن است. بگذارید آن را نئولیبرالیسم بنامیم.

مورد دوم تلاش برای كاهش فقر از طریق كنترل اقتصادی و اجتماعی قوی تر ، كه ممكن است شامل سرکوب آرمان های سیاسی مخالفان باشد. این گزینه با ظهور چین در صحنه بین المللی جذابیت بیشتری پیدا کرد. سیستم تک حزبی آن ، همراه با سرمایه داری دولتی و تمرکز بر توسعه گسترده زیرساخت ها ، تعداد بی سابقه ای از مردم را در یک زمان ثبت شده از فقر خارج کرده است. بیایید این مدل را توسعه استبدادی بنامیم.

گزینه سوم حالت ناموفق است. این کشوری است که فقط روی کاغذ وجود دارد و دارای یک دولت رسمی است که فاقد حاکمیت داخلی است ، در حالی که قدرت بین بسیاری از مراکز – ساختارهای قبیله ای یا قومی و گروه های مسلح توزیع می شود. گزینه سوم موقعیت پیش فرض است که هر کشوری در هنگام شکست همه استراتژی ها اتخاذ می کند ، مانند مورد سومالی ، جمهوری آفریقای مرکزی ، لیبی و جمهوری دموکراتیک کنگو (تا حدودی).

در دهه 1990 ، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، رهبران آفریقا عمدتا مورد نخست را انتخاب کردند. اما نئولیبرالیسم برای اکثر آنها خوب عمل نکرد ، زیرا در بسیاری از موارد با اتفاق نظر در واشنگتن فقر را به میزان قابل توجهی کاهش نداد و از سقوط آشکار دموکراسی در آفریقا جلوگیری نکرد.

در نتیجه ، اکثر رهبران آفریقا اکنون گزینه دوم را برای توسعه استبدادی مشاهده می کنند که ظاهراً مگوفولی تانزانیا نیز از آن پیروی کرده است. این بدان معناست که اقتدارگرایی رو به رشد رئیس جمهور تانزانیا یک پدیده است ، نه یک حادثه ، و کمتر به شخصیت وی و بیشتر به شرایطی که تانزانیا و بسیاری دیگر از کشورهای آفریقایی در آن قرار دارند ارتباط دارد. در نحوه اجرای این امر ممکن است تغییراتی وجود داشته باشد ، اما تحولات اقتدارگرا در آفریقا در حال افزایش است.

نظرات بیان شده در این مقاله از نظر نویسنده است و لزوماً منعکس کننده تحریریه الجزیره نیست.



[ad_2]