چرا درست كردن موازی بین ترامپ و موگابه درست نیست؟ ایالات متحده

[ad_1]

در تاریخ 6 نوامبر ، پس از سخنرانی دونالد ترامپ که در آن وی بی دلیل ادعا کرد که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2020 تقلبی بوده است ، لی فروش ، خبرنگار ABC ، ​​از آنچه رئیس جمهور کناره گیری می کند برای تضعیف روند دموکراتیک انتقاد کرد. نوشتن در توییتر “رابرت موگابه مدام به ذهن می آید.”

و فروش تنها مقایسه مبارزات انتخاباتی ترامپ پس از انتخابات با رئیس جمهور سابق زیمبابوه نبود. به عنوان مثال سامانتا پاور ، برنده جایزه پولیتزر و سفیر اسبق آمریکا در سازمان ملل نیز در همان روز گفت که ترامپ “با رابرت موگابه می رود”.

بسیاری دیگر نیز مقایسه مشابهی را بین ترامپ و رهبران آفریقا در روزهای آینده در شبکه های اجتماعی انجام دادند و اظهار تعجب کردند که نتایج انتخابات به این ترتیب در ایالات متحده به چالش کشیده می شود و اشاره می کنند که اصرار رئیس جمهور در تسلیم شدن به رقیب خود حرکت مناسب تری برای دموکراسی های آفریقا است.

این به دلایل زیادی مشکل ساز است. در وهله اول ، این استدلالی است که بر این فرض غلط بنا شده است که دموکراسی آمریکایی به اندازه دموکراسی های “کوچکتر” در سایر نقاط جهان و به ویژه آفریقا در برابر دخالت های اقتدارگرایانه و قدرت گرفتن آسیب پذیر نیست. این استدلالی است كه از اعتقاد آمریكا به برتری اخلاقی خود و سوگیری نژادی ذاتی طبقه سیاسی اش نشأت می گیرد.

در نگاه اول ، این ممکن است یک مقایسه بی ضرر بین رهبران سیاسی با گرایش های دیکتاتوری مشابه به نظر برسد. اما چرا بسیاری از مردم ترجیح می دهند که بین دونالد ترامپ و رهبران آفریقایی موازی درست کنند ، در حالی که تاریخ اخیر غرب خود پر از رهبران سیاسی است که به همان اندازه که تشنه قدرت بودند ، خودکامه بودند و به عنوان همتایان آفریقایی خود مایل به تضعیف رویه های دموکراتیک بودند. ؟ آیا استعمار غربی نبود که به هر حال زمینه بسیاری از شکست های دموکراتیک در آفریقا را فراهم کرد؟

مقایسه های فعلی ترامپ و رهبران اقتدارگرا آفریقایی با برتری اخلاقی سفیدپوست در ایالات متحده مشترک است. سفیدپوستان آمریکایی ، آگاهانه یا نه ، خود و کشورشان را از نظر اخلاقی برتر از دیگران می دانند. در نتیجه ، وقتی رئیس جمهور آنها به شیوه ای غیراخلاقی و غیر دموکراتیک عینی عمل می کند ، آنها آرامش را در برچسب زدن به این رفتار به عنوان چیزی خارج از سفیدی پیدا می کنند ، و مقایسه هایی بین او و رهبران آفریقایی انجام می دهند که آنها از نظر اخلاقی از نظر طبیعی پایین ترند.

این اعتقاد مسئله دار و گسترده به اخلاق جاوید سفیدی را می توان به راحتی در پوشش قساوت های حمله کنندگان سفیدپوست توسط رسانه های آمریکایی مشاهده کرد.

به عنوان مثال ، در سال 2013 ، هنگامی که یک دانش آموز سفیدپوست به سوی دیگر دانش آموزان دبیرستان نوادا آتش گشود ، رسانه ها بیشتر او را به عنوان یک قلدر که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود نشان دادند و بدرفتاری را که ادعا می کرد متحمل شده است ، به عنوان انگیزه احتمالی برای اقدامات خود معرفی کردند. .

و دو سال بعد ، در سال 2015 ، وقتی خودخواه نژادپرست دیلن روف وارد کلیسایی در چارلستون شد و 9 آفریقایی-آمریکایی را تیرباران کرد ، بسیاری از کارشناسان رسانه ای بارها او را “بیمار روانی” خواندند.

در سال 2018 ، تحقیقی توسط محققان دانشگاه ایالتی اوهایو نشان داد که تیراندازهای سفید 95 درصد بیشتر از تیراندازان سیاه در خبرها “بیمار روانی” توصیف می شوند. این مطالعه همچنین نشان می دهد “هنگامی که تیراندازان در رسانه ها به عنوان بیمار روانی به تصویر کشیده می شدند ، 78 درصد از مهاجمان سفیدپوست به عنوان قربانیان جامعه توصیف می شدند – مانند استرس شدید – در حالی که تنها 17 درصد از تیراندازان سیاه.”

پیام در اینجا واضح است – از نظر آمریکای سفید ، سفیدپوستان ذاتاً قادر به شرارت نیستند و برای ارتکاب قساوت ، باید پدیده دیگری نیز وجود داشته باشد.

این عقیده که رفتارهای غیراخلاقی ، خشونت آمیز و غیراخلاقی کاملاً خارج از هنجارهای سفیدی است دلیل این است که بسیاری از مردم مشتاق هستند ترامپ را با رهبران آفریقا مقایسه کنند و پویایی های اساسی دموکراسی آمریکا ، از جمله برتری سفیدپوستان را کشف نکنند. که منجر به انتخاب چنین شخصی به عنوان رئیس جمهور شد. به هر حال ، توصیف اقدامات ترامپ به عنوان “ناهنجاری” ، چیزی که فقط باید در آفریقا دیده شود ، آسان تر از تصور این است كه وی در واقع یك محصول طبیعی و معمولی از سفیدی آمریكا است.

پس از ابراز نگرانی یکی از مقامات انتخاباتی نوادا در مورد ایمنی کارکنان خود پس از انتخابات ریاست جمهوری ، به عنوان مثال ، روزنامه نگار لوئیز میلیگان در توئیتر خود نوشت: “نه ، این در یک رژیم قلع از راه دور اتفاق نیفتاد ، در جمهوری موز این اتفاق نیفتاد. “

در این توییت کوتاه ، میلیگان روشن کرد که او ، مانند بسیاری دیگر در رسانه های غربی و محافل سیاسی ، به خشونت در انتخابات به عنوان اتفاقی که انتظار می رود در “جمهوری های موز” و “رژیم های قلع” رخ دهد ، نگاه کرد مورد استفاده قرار می گیرد برای توصیف کشورهایی که توسط افراد رنگارنگ زندگی می کنند ، نه آمریکا. وی ضمن ابراز شوك از رفتار طرفداران ترامپ ، اشاره كرد كه گرچه چنین خشونت هایی در ایالات متحده امری خارج از حد معمول است ، اما طبیعتاً این خشونت در جاهای دیگر جهان ، شاید در آمریکای لاتین و آفریقا وجود دارد.

این درست نیست. درست مانند ایالات متحده ، خشونت و تنش در انتخابات به دلیل واقعیات سیاسی خاص و مبارزات دموکراتیک در هر کشور است. هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که جمعیت آن طبیعت وحشی داشته باشد و خشونت بخشی طبیعی و مورد انتظار از روند انتخابات باشد.

با این حال ، غیر معمول نیست که سفیدپوستان در غرب چنین عقاید بی اساس در مورد افرادی که در “جمهوری های موز” و “رژیم های حلبی دور” زندگی می کنند ، دارند. این دیدگاه ها ، که اغلب توسط بسیاری از مردم بدیهی تلقی می شوند ، محصول فرعی برتری سفید است ، که در قلب تمدن غرب و دموکراسی آمریکا قرار دارد.

سفیدپوستان فقط قادرند خود و کشورهایشان را برتر بدانند و دیگران را فرومایه – از نظر عقلی ، فرهنگی و اخلاقی – سوق دهند. به عنوان مثال ، استعمارگران وقتی به آفریقا آمدند ، بومیان این قاره را از نظر اخلاقی و عقلی فرومایه اعلام كردند تا به حمله ، استثمار و سرقت به سرزمین ها و منابع خود مشروعیت دهند. آنها همچنین سعی کردند برده داری را با این ادعا که سیاه پوستان از آنها پایین ترند و در نتیجه ، شایسته حقوق و کرامت اساسی انسان نیستند ، مشروعیت بخشند.

مقایسه هایی که در حال حاضر بین کشورهای آفریقایی و آمریکای ترامپ در حال انجام است ، ممکن است بی اهمیت و ناچیز به نظر برسد ، اما پیامدهای واقعی دارد. آنها سعی می کنند آفریقا را به عنوان معیار خشونت و استبداد ببینند ، در حالی که مشکلات داخلی دموکراسی آمریکا را که منجر به اشغال یک قدرت عالی سفید کاخ سفید می شود ، پوشانده اند. این برای آفریقا و ایالات متحده ضرر دارد.

نه در آفریقا و نه در غرب دموکراسی کاملی وجود ندارد. اما اگر رسانه ها ، سیاستمداران و کارشناسان آمریکایی چنان رفتار کنند که گویی اقتدارگرایی ، استبداد و بی احترامی به دموکراسی مفاهیمی هستند که مختص آفریقا یا “جمهوری های موز” در سایر نقاط جهان است ، هرگز نمی توانند بحران واقعی دموکراتیک را حل کنند. که کشورشان در زمان تجربه است.

نظرات بیان شده در این مقاله از نظر نویسنده است و لزوماً منعکس کننده تحریریه الجزیره نیست.



[ad_2]