جسد 4 عضو خانواده یک پناهجوی ایرانی غرق شده در کانال انگلیس به کشور بازگشت | آخرین خبرها

[ad_1]

5fb0b8d10f66f_2020-11-15_08-42

در هفته های اخیر ، فاجعه مرگ خانواده های ایرانی در کانال مانش ، که به امید دستیابی به انگلیس و بهبود زندگی خود مهاجرت کرده اند ، در رسانه های خارجی خبرساز شده است. خانواده های پنج نفری که هرگز به مقصد نهایی خود نرسیدند.

اجساد تعدادی از اعضای خانواده رسول ایرانیاد جمعه شب ساعت 10:40 دقیقه در میان استقبال از بستگان سیاه پوش آنها وارد ایران شد. اگرچه اجساد شیوا ، رسول ، آنیتا و آرمین به ایران رسیدند ، دریای مانسی 15 ماه آرتین را پس نداد تا اینکه تعداد مفقودان در سرداش به سه نفر رسید.

داستان یک رویای نیمه تمام
21:30 فرودگاه امام خمینی – مانند هیچ وقت دیگر. گویی در اطراف فرودگاه پراکنده شده است. طبق پیام روی تابلوی اعلانات ، پرواز پاریس – تهران در ساعت 22:40 دقیقه انجام می شود. خانواده ایرانی را می توان با ترس و وحشت از دور شناخت. از شلوارهای محلی و لباس های سیاه و چشمان عبوس و غمگین که در پروازهای ورودی به دست می آیند. بدون رنگ و دوربین روشن … با دستان خالی پشت پشت و چشمان بسته که دقیقاً نمی دانند اجساد عزیزانشان را کجا ببرند.
علی برادر بزرگ پیامبر است. او به همراه عموزاده ها و چند نفر از دوستان خانوادگی اش به استقبالش آمد. وی می گوید حداقل برخی از همشهریانش كه در تهران زندگی می كنند به این گروه می پیوندند. وقتی اجساد به تهران می رسند ، مستقیماً با آمبولانس تحویل داده می شوند و به سردشت منتقل می شوند تا چهار نفر را که روز بعد به خانه بازگشتند تحویل دهند.

داستان بازگشت اجساد
در تماسی که خبرنگار ما در ابتدای این حادثه با خانواده ایرانیاد برقرار کرده بود ، مشخص شد که به آنها گفته شده هزینه حمل اجساد عزیزانشان به ایران حدود 300 میلیون تامان خواهد بود. این خبر که تعدادی از سازمان های غیردولتی را از یک سو و وزارت امور خارجه را از سوی دیگر مجبور می کرد اجساد را داوطلبانه به ایران اهدا کنند. به گفته علی ایرانیاد ، هزینه حمل اجساد از دانکرک به پاریس و تابوت و کفن به عهده وزارت مسکن و شهرسازی و سفارت ایران در فرانسه است.
علی همچنان از رسانه های داخلی شکایت می کند. هوکار ، پسر عموی علی ، در صفحه اول رسانه های فرانسه می گوید: “اما از عزیزان ما در هیچ یک از روزنامه های محلی عکس گرفته نشده است و هیچ خبرنگاری نیز در اینجا وجود ندارد …”
48 ساعت قبل از رسیدن اجساد به ایران ، به خانواده های آنها گفته شد كه باید آماده شوند و باید با آمبولانس تماس بگیرند. آنها برای پرداخت چهار جنازه دو آمبولانس می گیرند و شش میلیون تامان را می پردازند. آنها می گویند که نمی خواهند اجساد به بهشت ​​زهرا بروند و شبانه آنها را به سردشت منتقل کردند و در آنجا دفن و بر اساس مذهب اهل سنت دفن و سپس دفن شدند.

در خانه تعجب آور است
پرواز ساعت پرواز می کند ، اما خانواده ایرانی باید قبل از بدست آوردن اجساد مدت زیادی صبر کنند. ابتدا آنها برای ارائه اسناد و دریافت گواهی فوت و مراحل اداری به پایانه هوشمند بار مراجعه می کنند. به تدریج اقوام و آشنایانی که در تهران هستند می آیند و برای گرفتن اجساد به شماره ترمینال هوشمند در تماس با خانواده می روند. پس از انتقال اسناد از ترمینال هوشمند به مرکز قرنطینه و تحویل اسناد ، آمبولانس حدود ساعت 4:00 صبح به شماره 2 می رسد. علی ، هوکار ، سلام و عمر برای تحویل اجساد وارد ترمینال می شوند. کسانی که بیرون ایستاده اند ، جریمه ها را روی آمبولانس ها می گذارند. یک عکس شاد و بی دغدغه از یک خانواده 5 نفره در آمبولانس است. حالا همه چیز برای آنها آماده است. روش آمبولانس به زبان کردی Welcome home نوشته شده است. او در اطراف عکسها شعر کردی سروده است. از یکی از اقوام می خواهیم سوابق را برای ما توضیح دهد. ترجمه آیه روی بنر به شرح زیر است: ما پنج نفر بودیم که با تبعید روبرو بودیم ، دل به کردستان / چهار جنازه بی روح به سوی شما آمدند / یکی از ما بدون نام آنها در تبعید ماند / راه تبعید سخت و عزیز بود / قلب ما همیشه با دوستان بود / سفر ناتمام ماند و پایان زندگی و بازگشت ما بود
زمین بود ….
در باز می شود و آمبولانس ها به منطقه پشت سر وارد می شوند. مردم در اطراف ایستاده اند و از سرما می لرزند. در دو آمبولانس باز می شود. شیوا و آنیتا در آمبولانس و رسول و آرمین در آمبولانس هستند. اجساد آماده رفتن به سرداش در داخل تابوت و پوشش سیاه هستند. علی از کسانی که منتظر آمدن خانواده اش به طرف گرگ هستند تشکر می کند و می گوید آنها منتظر آرتین هستند. وقتی می خواهد سوار ماشین شود ، از او می پرسم “حرفی برای گفتن داری؟” او اشک ها را پاک می کند و می گوید: “قاصدک به جایی که انتظار می رود برو!”
آمبولانس ها به جلو حرکت می کنند و اتومبیل های عزیمت کننده به سردشت یکی یکی صحنه را ترک می کنند و در عرض چند دقیقه صحنه برای همیشه تاریک می شود.

در هفته های اخیر ، فاجعه مرگ خانواده های ایرانی در کانال مانش ، که به امید دستیابی به انگلیس و بهبود زندگی خود مهاجرت کرده اند ، در رسانه های خارجی خبرساز شده است. خانواده های پنج نفری که هرگز به مقصد نهایی خود نرسیدند.

آخرین اخبار (khabarfoori.com)

5fb0b8d10f66f_2020-11-15_08-42

اجساد تعدادی از اعضای خانواده رسول ایرانیاد جمعه شب ساعت 10:40 بعد از ظهر در میان استقبال از بستگان سیاه پوش آنها وارد ایران شد. اگرچه اجساد شیوا ، رسول ، آنیتا و آرمین به ایران رسیدند ، دریای مانسی 15 ماه آرتین را پس نداد تا اینکه تعداد مفقودان در سرداش به سه نفر رسید.

داستان یک رویای نیمه تمام
21:30 فرودگاه امام خمینی – مانند هیچ وقت دیگر. گویی در اطراف فرودگاه پراکنده شده است. طبق پیام روی تابلوی اعلانات ، پرواز پاریس – تهران در ساعت 22:40 دقیقه انجام می شود. خانواده ایرانی را می توان با ترس و وحشت از دور شناخت. از شلوارهای محلی و لباس های سیاه و چشمان عبوس و غم انگیزی که در پروازهای ورودی می آیند. بدون رنگ و دوربین روشن … با دستان خالی پشت پشت و چشمان بسته که دقیقاً نمی دانند اجساد عزیزانشان را کجا ببرند.
علی برادر بزرگ پیامبر است. او به همراه عموزاده ها و چند نفر از دوستان خانوادگی اش به استقبالش آمد. وی می گوید حداقل برخی از همشهریانش كه در تهران زندگی می كنند به این گروه می پیوندند. وقتی اجساد به تهران می رسند ، مستقیماً با آمبولانس تحویل داده می شوند و به سردشت منتقل می شوند تا چهار نفر را که روز بعد به خانه بازگشتند تحویل دهند.

داستان بازگشت اجساد
در تماسی که خبرنگار ما در ابتدای این حادثه با یک خانواده ایرانی الاصل برقرار کرده بود ، مشخص شد که به آنها گفته شده هزینه حمل اجساد عزیزانشان به ایران حدود 300 میلیون تامان خواهد بود. این خبر که تعدادی از سازمان های غیردولتی را از یک سو و وزارت امور خارجه را از سوی دیگر مجبور می کرد اجساد را داوطلبانه به ایران اهدا کنند. به گفته علی ایرانیاد ، هزینه حمل اجساد از دانکرک به پاریس و تابوت و کفن به عهده وزارت مسکن و شهرسازی و سفارت ایران در فرانسه است.
علی همچنان از رسانه های داخلی شکایت می کند. هوکار ، پسر عموی علی ، در صفحه اول رسانه های فرانسه می گوید: “اما از عزیزان ما در هیچ یک از روزنامه های محلی عکس گرفته نشده است و هیچ خبرنگاری نیز در اینجا وجود ندارد …”
48 ساعت قبل از رسیدن اجساد به ایران ، به خانواده های آنها گفته شد كه باید آماده شوند و باید با آمبولانس تماس بگیرند. آنها برای پرداخت چهار جنازه دو آمبولانس می گیرند و شش میلیون تامان را می پردازند. آنها می گویند که نمی خواهند اجساد به بهشت ​​زهرا بروند و شبانه آنها را به سردشت منتقل کردند و در آنجا دفن و بر اساس مذهب اهل سنت دفن و سپس دفن شدند.

در خانه تعجب آور است
پرواز ساعت به پرواز در می آید ، اما خانواده ایرانی هنوز قبل از گرفتن اجساد باید مسیری طولانی را طی کنند. ابتدا آنها برای ارائه اسناد و دریافت گواهی فوت و مراحل اداری به پایانه هوشمند بار مراجعه می کنند. به تدریج اقوام و آشنایانی که در تهران هستند می آیند و برای گرفتن اجساد به شماره ترمینال هوشمند در تماس با خانواده می روند. پس از انتقال اسناد از ترمینال هوشمند به مرکز قرنطینه و تحویل اسناد ، آمبولانس حدود ساعت 4:00 صبح به شماره 2 می رسد. علی ، هوکار ، سلام و عمر برای تحویل اجساد وارد ترمینال می شوند. کسانی که بیرون ایستاده اند ، جریمه ها را روی آمبولانس ها می گذارند. یک عکس شاد و بی دغدغه از یک خانواده 5 نفره در آمبولانس است. حالا همه چیز برای آنها آماده است. روش آمبولانس به زبان کردی Welcome home نوشته شده است. او در اطراف عکسها شعر کردی سروده است. از یکی از اقوام می خواهیم سوابق را برای ما توضیح دهد. ترجمه آیه روی بنر به شرح زیر است: ما پنج نفر بودیم که با تبعید روبرو بودیم ، دل به کردستان / چهار جنازه بی روح به سوی شما آمدند / یکی از ما بدون نام آنها در تبعید ماند / راه تبعید سخت و عزیز بود / قلب ما همیشه با دوستان بود / سفر ناتمام ماند و پایان زندگی و بازگشت ما بود
زمین بود ….
در باز می شود و آمبولانس ها به منطقه پشت سر وارد می شوند. مردم در اطراف ایستاده اند و از سرما می لرزند. در دو آمبولانس باز می شود. شیوا و آنیتا در آمبولانس و رسول و آرمین در آمبولانس هستند. اجساد آماده رفتن به سرداش در داخل تابوت و پوشش سیاه هستند. علی از کسانی که منتظر آمدن خانواده اش به طرف گرگ هستند تشکر می کند و می گوید آنها منتظر آرتین هستند. وقتی می خواهد سوار ماشین شود ، از او می پرسم “حرفی برای گفتن داری؟” او اشک ها را پاک می کند و می گوید: “قاصدک به جایی که انتظار می رود برو!”
آمبولانس ها به جلو حرکت می کنند و اتومبیل های عزیمت کننده به سردشت یکی یکی صحنه را ترک می کنند و در عرض چند دقیقه صحنه برای همیشه تاریک می شود.

[ad_2]