دانشجو خودش را جلوی دوربین پسرش در دانشگاه رها کرد / من رسوا شدم

[ad_1]

5faeb04add8dc_2020-11-13_19-41

این دانشجو به پلیس گفت: “آبروی من در خطر است و نمی دانم اگر این پسر از عکسهایی که مخفیانه گرفته است ، چه خاکی بر سرم بیندازم.” لطفا کمکم کن.

یکی از دانشجویان حلقه اجتماعی پلیس گفت: “یک سال پیش با پسری آشنا شدم که در نزدیکی خانه همکلاسی من زندگی می کرد.” من برای تحصیل به خانه می رفتم و این پسر دانش آموز که از شهر آمده بود ، عشق و علاقه خود را به من ابراز کرد. او آرزوی رویاهای زیبا را به زبانهای پررنگ داشت ، و من ، شیفته و عاشق او ، تحت تأثیر سخنان همکلاسی ها همه کار کردم تا این پسر خوش تیپ و پولدار را از دست ندهم ، و به گفته دوست من ، همان باش که او می خواهد.
متأسفانه رابطه عاطفی من و این پسر جوان خیلی زود به خشونت غیراخلاقی ختم شد و در برابر خواسته های کثیف او مقاومت نکردم زیرا هرچه بیشتر به او وابسته شدم. مدتی گذشت و پسر مورد علاقه من فقط به دنبال خواسته های خود بود. من که نگران آینده ام در این شرایط هستم ، به او گفتم که چه مدت می خواهید این رابطه را ادامه دهید و چرا طبق قولی که ما داده ایم رسماً به من پیشنهاد نمی دهید. او چند هفته با من بود و با دیدن اینکه دیگر مجذوب خواسته های او نیستم ، ادعا کرد که منتظر بازگشت پدرش از یک سفر خارجی است و با خانواده اش می آید.

پسر رباینده باعث شد تا من دو ماه با این حرفهای شیطنت آمیز کار کنم و از روزی که همکلاسی ام گفت از طریق برادرش فهمید پدر پسر یک قاچاقچی حرفه ای است که در زندان بود و حتی نامزد داشت. فراموش کردم برای همیشه فراموشش کنم. اما آن پسر چهره واقعی خود را به من نشان داد و با لحنی تهدیدآمیز گفت که عکس هایی گرفته است که می خواهد از طریق شبکه های مجازی منتشر کند و اعتبار من را بازی کند. حالا خودم روزی هزار بار نفرین می کنم. و نمی دانم چرا با چنین حماقت شخصیت و اعتبار خود را زیر پا گذاشتم و روسی شدم. از همه اینها ، من از همه دختران جوان می خواهم که توجه کنند ، زیرا هر دختری می تواند برای پاکدامنی و بی گناهی خود در جامعه بایستد و زندگی آبرومندانه ای داشته باشد.

این دانشجو به پلیس گفت: “آبروی من در خطر است و نمی دانم اگر این پسر از عکسهایی که مخفیانه گرفته است ، چه خاکی بر سرم بیندازم.” لطفا کمکم کن.

آخرین اخبار (khabarfoori.com)

5faeb04add8dc_2020-11-13_19-41

یکی از دانشجویان حلقه اجتماعی پلیس گفت: “یک سال پیش با پسری آشنا شدم که در نزدیکی خانه همکلاسی من زندگی می کرد.” من قصد داشتم با دوستم درس بخوانم و این دانش آموز که از شهرستان آمده بود عشق و علاقه خود را به من ابراز کرد. او آرزوی رویاهای زیبا را به زبانهای پررنگ داشت ، و من ، شیفته و عاشق او ، تحت تأثیر سخنان همکلاسی ها همه کار کردم تا این پسر خوش تیپ و پولدار را از دست ندهم ، و به گفته دوست من ، همان باش که او می خواهد.
متأسفانه رابطه عاطفی من و این پسر جوان خیلی زود به خشونت غیراخلاقی ختم شد و در برابر خواسته های کثیف او مقاومت نکردم زیرا هرچه بیشتر به او وابسته شدم. مدتی گذشت و پسر مورد علاقه من فقط به دنبال خواسته های خود بود. من که نگران آینده ام در این شرایط هستم ، به او گفتم که چه مدت می خواهید این رابطه را ادامه دهید و چرا طبق قولی که ما داده ایم رسماً به من پیشنهاد نمی دهید. او چند هفته با من بود و با دیدن اینکه دیگر مجذوب خواسته های او نیستم ، ادعا کرد که منتظر بازگشت پدرش از یک سفر خارجی است و با خانواده اش می آید.

پسر رباینده باعث شد تا من دو ماه با این حرفهای شیطنت آمیز کار کنم و از روزی که همکلاسی ام گفت از طریق برادرش فهمید پدر پسر یک قاچاقچی حرفه ای است که در زندان بود و حتی نامزد داشت. فراموش کردم برای همیشه فراموشش کنم. اما آن پسر چهره واقعی خود را به من نشان داد و با لحنی تهدیدآمیز گفت که عکس هایی گرفته است که می خواهد از طریق شبکه های مجازی منتشر کند و اعتبار من را بازی کند. حالا خودم روزی هزار بار نفرین می کنم. و نمی دانم چرا با چنین حماقت شخصیت و اعتبار خود را زیر پا گذاشتم و روسی شدم. از همه اینها ، من از همه دختران جوان می خواهم که توجه کنند ، زیرا هر دختری می تواند برای پاکدامنی و بی گناهی خود در جامعه بایستد و زندگی آبرومندانه ای داشته باشد.

[ad_2]