رستاخیز دختر مرده در بیابانهای تهران آخرین خبرها

[ad_1]

5fb4ca7ce0077_2020-11-18_10-47

قلدر بی رحم که عاشق دختر جوان شد ، خود را مهندس معرفی کرد ، اما وقتی در تقسیم اموال مسروقه با همدست خود مشکلی داشت ، فکر نمی کرد راز دروغش برای نامزدش فاش شود.

اخیراً دختری جوان با پلیس تماس گرفته و وی گزارش داده است که توسط یک داماد پیر ربوده شده است.

در تحقیقات پلیس ، منیژه گفت: “من اخیراً در اینستاگرام با جوانی به نام بهروز آشنا شدم. پسر خود را ثروتمند و ورزشكار معرفی كرد و ادعا كرد كه خانواده اش در خارج از كشور زندگی می كنند.”

وی افزود: بهراز با زبان چاق مرا خام کرد و بعد از مدتی آن را به من پیشنهاد داد و من جواب مثبت او را دادم و چون خانواده توس در خارج از کشور بودند و خانواده من در این شهر زندگی می کنند ، بنابراین یک مراسم نامزدی کوچک ما ازدواج کردیم و قصد داشتیم عروسی من را در آلمان برگزار کنیم.

افشای راز خواستگاری فریبکار

همه چیز خوب پیش می رفت و مگنیر آرزوی زندگی در آلمان را داشت تا اینکه یکی از دوستان بهروز به مگنوس رفت و دروغ های بهروز را افشا کرد.

این پسر بچه به مانیزا گفت: “بهروز یک داستان قلدری است ، او هیچ خانواده خوبی ندارد و همه این دروغ ها برای فریب و ازدواج شما بود. بهروز با قلدری و پول مردم زندگی می کند ، و داستان هایی که او گفته است تمام دروغ ها. “

مانه ادعاهای نامزدش را باور نمی کرد تا اینکه مرد جوان عکسی از زورگویی بهروز را به او نشان داد. وقتی با واقعیت روبرو شد ، همه رویاهای او خرد شد و نامزدی خود را با بهروز قطع کرد.

برچ از اینکه فهمید مانههه می خواهد خواستگاری را متوقف کند و مخالف آن باشد ، شوکه شد. وقتی فهمید که مگنیر از سرقت و تاریخچه خود مطلع شده است ، آن را یک روایت دانست و اصرار داشت که این ادعاها نادرست است ، اما مگنیر گفت اینطور نیست. نامزدی و ازدواج به پایان رسید و پس از مدتی وی با پسر جوانی آشنا شد که دوست پدرش بود و پس از مراسم خواستگاری با یکدیگر ازدواج کردند.

ربودن خواستگار دروغگو

مانیس در گفت پلیس.

وی افزود: وقتی به محل رسیدم ، بهروز و دوستش مجبور شدند سوار ماشین من شوند و آنها مرا تهدید کردند و به زور به یک ویلای اطراف تهران رساندند. یکی از دوستان بهروز چند ساعت بعد از ویلا خارج شد و بهروز من را به مدت 48 ساعت به نزد خود برد. بد مرا مورد ضرب و شتم قرار داد و اصرار كرد كه نامزدی را قطع كنم و با او ازدواج كنم.

وی افزود: “من نمی توانستم با کسی زندگی کنم که خیلی ظالم باشد ، سابقه کیفری داشته باشد و یک فرد دروغگو حرفه ای باشد و تا زمانی که بهروز من را از پا درآورد و از هوش رفتم ، و بهروز که فکر می کرد مرا کشته است ، مرا به زندان انداخت من سوار ماشین شدم و او به بیابانهای اطراف تهران حرکت کرد.

دختر جوان ادامه داد: من نمی دانم چند ساعت بیهوش شدم اما وقتی بیدار شدم خودم را در نزدیکی کارخانه دیدم ، جایی که رسیدن به اتاق امنیتی برای من مشکل بود و با کمک امنیت با پلیس تماس گرفتم و در این زمان خانواده ام در شهر هستند. آنها متوجه ناپدید شدن من نشدند تا آن را به پلیس گزارش دهند.

خواستگاری دستگیری

بدین ترتیب گروهی از افسران پلیس تهران برای دستگیری متجاوز متقلب و خشن اقدام کردند و پلیس با توجه به اینکه ماشین مانیگا در بروزا بود ، پلاک وی را در سیستم ملی ثبت کرد و خیلی زود بروزا با پژو 206 دستگیر شد.

پس از دستگیری ، بهروز به مأموران گفت: “من سابقه کیف کردن را دارم و چند ماه پیش از زندان آزاد شدم. پس از آزادی با مانیس در اینستاگرام آشنا شدم و خیلی سریع به او علاقه مند شدم و خودم را به عنوان یک مهندس و مربی بدن سازی معرفی کردم. خانواده من در آلمان زندگی می کنند. .

وی افزود: مگنیر ، که به سخنان من اعتماد داشت ، پاسخ مثبت داد و با من ازدواج کرد ، اما خیلی زود یکی از همدستانم به مگنیر رفت زیرا در توزیع اموال مسروقه مشکل داشت و از من خشمگین شد. . او داستان واقعی زندگی من را برای نامزدش فاش کرد و وقتی مانیس از دروغ من مطلع شد ، نامزدی خود را با من پایان داد و با جوانی که پدرش ملاقات کرده بود نامزد کرد.

قلدر خشن ادامه داد: من عاشق مانیها شدم و تحمل او را نداشتم ، بنابراین تصمیم گرفتم تا آنجا که ممکن است او را با من زندگی کنم.

بهروز گفت: “وقتی مگنیر برای آخرین ملاقات به محل رسید ، ما با قدرت من سوار ماشین او شدیم ، و حتی وقتی آنها برای مدیات آمدند ، من ادعا كردم كه مگنیر خواهر من است و هیچ مشكلی با مشكلات خانوادگی ما ندارد ، آنچه مردم فکر می کردند. ” مانیا خواهر من است و آنها بدون تماس با پلیس ما را ترک کردند و سپس من را با تهدید و زور مانیا را به ویلایی در اطراف تهران بردم.

این مرد جوان که نمی دانست دختر محبوبش زنده است ، افزود: “مگنیر نمی خواست با من در یک خانه روستایی ازدواج کند. من صحرای اطراف تهران را ترک کردم و می توانم محل دقیق جسد دختر محبوبم را نشان دهم.

گفته می شود که بهروز برای تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران پلیس است و تحقیقات برای دستگیری همدست وی ادامه دارد.

قلدر بی رحم که عاشق دختر جوان شد ، خود را مهندس معرفی کرد ، اما وقتی در تقسیم اموال مسروقه با همدست خود مشکلی داشت ، فکر نمی کرد که راز دروغش برای نامزدش فاش شود.

آخرین اخبار (khabarfoori.com)

5fb4ca7ce0077_2020-11-18_10-47

اخیراً دختری جوان با پلیس تماس گرفته و وی گزارش داده است که وی توسط یک داماد پیر ربوده شده است.

در تحقیقات پلیس ، منیژه گفت: “من اخیراً در اینستاگرام با جوانی به نام بهروز آشنا شدم. پسر خود را ثروتمند و ورزشكار معرفی كرد و ادعا كرد كه خانواده اش در خارج از كشور زندگی می كنند.”

وی افزود: بهروز با زبان چاق مرا خام کرد و بعد از مدتی به من پیشنهاد داد و من جواب مثبت او را دادم و چون خانواده بهراز در خارج از کشور بودند و خانواده من در شهر زندگی می کنند ، بنابراین یک مراسم کوچک نامزدی ما ازدواج کردیم و قصد داشتیم عروسی من را در آلمان برگزار کنیم.

افشای راز خواستگاری فریبکار

همه چیز خوب پیش رفت و مگنیر آرزوی زندگی در آلمان را داشت تا اینکه یکی از دوستان بهروز به مگنوس رفت و دروغ های بهروز را برملا کرد.

این پسر بچه به مانیزا گفت: “بهروز یک داستان قلدری است ، او هیچ خانواده خوبی ندارد و همه این دروغ ها برای فریب و ازدواج شما بود. بهروز با قلدری و پول مردم زندگی می کند ، و داستان هایی که او گفته است تمام دروغ ها. “

مانه ادعاهای نامزدش را باور نمی کرد تا اینکه مرد جوان عکس هایی از زورگویی بهروز را به او نشان داد. وقتی با واقعیت روبرو شد ، همه رویاهای او شکسته شد و نامزدی خود را با بهراز قطع کرد.

برچ از اینکه فهمید مانههه می خواهد خواستگاری را متوقف کند و مخالف آن باشد ، شوکه شد. وقتی فهمید که مگنیر از سرقت و تاریخچه خود مطلع شده است ، آن را یک روایت دانست و اصرار داشت که این ادعاها نادرست است ، اما مگنیر گفت که چنین نیست. نامزدی و ازدواج به پایان رسید و پس از مدتی او با پسر جوانی آشنا شد که دوست پدرش بود و پس از مراسم خواستگاری با یکدیگر ازدواج کردند.

ربودن خواستگار دروغگو

مانیزه به پلیس گفت: “بعد از اینکه با مرد جوان نامزد شدم ، بهراوس اصرار داشت که دوباره با او ملاقات کند و چون می خواستم او دیگر مزاحم من نباشد ، تصمیم گرفتم آخرین بار با او ملاقات کنم.” .

وی افزود: وقتی به محل رسیدم ، بهروز و دوستش مجبور شدند سوار ماشین من شوند و آنها مرا تهدید کردند و به زور به یک ویلای اطراف تهران رساندند. یکی از دوستان بهروز چند ساعت بعد از ویلا خارج شد و بهروز من را به مدت 48 ساعت به نزد خود برد. بد مرا مورد ضرب و شتم قرار داد و اصرار كرد كه نامزدی را قطع كرده و با او ازدواج كنم.

وی افزود: من نمی توانستم با کسی زندگی کنم که اینقدر ظالم باشد ، سابقه کیفری داشته باشد و یک فرد دروغگو حرفه ای باشد و تا زمانی که بهروز مرا زمین زد و از هوش رفتم و بهروز که فکر می کرد مرا کشته است ، مرا به زندان انداخت. من سوار ماشین شدم و او به بیابانهای اطراف تهران حرکت کرد.

دختر جوان ادامه داد: من نمی دانم چند ساعت بیهوش شدم اما وقتی بیدار شدم خودم را در نزدیکی کارخانه دیدم ، جایی که رسیدن به اتاق امنیتی برای من مشکل بود و با کمک امنیت با پلیس تماس گرفتم و در این زمان خانواده ام در شهر هستند. آنها متوجه ناپدید شدن من نشدند تا آن را به پلیس گزارش دهند.

خواستگاری دستگیری

بدین ترتیب گروهی از افسران پلیس تهران برای دستگیری متجاوز متقلب و خشن اقدام کردند و پلیس با توجه به اینکه اتومبیل مگنوس در بهروز بود ، پلاک وی را در سیستم ملی ثبت کرد و خیلی زود بگروز با پژو 206 دستگیر شد.

پس از دستگیری ، بهروز به افسران گفت: “من سابقه کیف کردن را دارم و چند ماه پیش از زندان آزاد شدم. پس از آزادی با مانیس در اینستاگرام آشنا شدم و خیلی سریع به او علاقه مند شدم و خودم را به عنوان یک مهندس و مربی بدن سازی معرفی کردم. خانواده من در آلمان زندگی می کنند. .

وی افزود: مگنیر ، که به سخنان من اعتماد داشت ، پاسخ مثبت داد و با من ازدواج کرد ، اما خیلی زود یکی از همدستانم به مگنیر رفت زیرا در توزیع اموال مسروقه مشکل داشت و از من خشمگین شد. . او داستان واقعی زندگی من را برای نامزدش فاش کرد و وقتی مانیس از دروغ من مطلع شد ، نامزدی خود را با من پایان داد و با جوانی که پدرش ملاقات کرده بود نامزد کرد.

قلدر خشن ادامه داد: من عاشق مگنیر شدم و تاب تحمل او را نداشتم ، بنابراین تصمیم گرفتم تا آنجا که ممکن است او را با من زندگی کنم.

بهروز گفت: “وقتی مگنیر برای آخرین ملاقات به محل رسید ، با قدرت من سوار ماشین او شدیم و حتی وقتی مردم برای مداخله به ما مراجعه كردند ، من ادعا كردم كه مگنیر خواهر من است و هیچ مشكلی با مشكلات خانوادگی ما ندارد. آنچه مردم فکر می کردند. ” مانیا خواهر من است و آنها بدون تماس با پلیس ما را ترک کردند و سپس من را با تهدید و زور مانیا را به ویلایی در اطراف تهران بردم.

مرد جوان که نمی دانست دختر محبوبش زنده است ، افزود: “مگنیر نمی خواست در ویلا با من ازدواج کند. من با عصبانیت او را در باد کتک زدم و ناگهان بیمار شد و فکر کردم او را کشته ام ، بنابراین او را به خاک سپردم. کل “. من کویر اطراف تهران را ترک کردم و می توانم محل دقیق بدن دختر محبوبم را نشان دهم.

گفته می شود که بهروز برای تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران پلیس است و تحقیقات برای دستگیری همدست وی ادامه دارد.

[ad_2]