مراقبت از سگ های نیمه وحشی جامعه بومی یوندومو | اخبار فرهنگ و هنر

[ad_1]

بیست سال پیش، وقتی گلوریا مورالس به یوندومو، یک جامعه دورافتاده در قلمرو شمالی استرالیا رسید، او به یاد می‌آورد: «همه جا سگ‌های مرده بودند.

بحران ازدیاد جمعیت به این معنی بود که سگ‌ها گرسنه بودند، بیمار بودند و در جرب پوشیده شده بودند. آنها واکسینه نشده بودند، سوءتغذیه نداشتند، به راحتی به باکتری آلوده می شدند و توله های آنها بر اثر عفونت مردند. بسیاری از سگ ها نیز تهاجمی بودند و برای قلمرو و غذا با یکدیگر می جنگیدند و می کشتند. مانند بسیاری از جوامع بومی دورافتاده استرالیا، یوندومو دامپزشک ندارد و نزدیکترین آنها در آلیس اسپرینگز است که در حدود 300 کیلومتر (186 مایل) دورتر است.

زمان زیادی طول کشید تا مورالس اعتماد مردم را جلب کند. اما در دهه‌های اخیر، او زندگی فوق‌العاده‌ای را در یوندومو سپری کرده است که به ترویج هنرهای محلی و دگرگونی جمعیت سگ‌ها در جامعه اختصاص دارد.

سگ ها به ویژه در جوامع بومی برجسته هستند، جایی که مالکیت سگ بسیار بالاتر از میانگین ملی در استرالیا است. طبق یک نظرسنجی، 65 درصد از خانوارهای بومی گزارش دادند که حداقل یک سگ دارند.

در حالی که “دینگو” – کلمه ای که از زبان بومی Dharug گرفته شده است – حدود 5000 سال پیش وارد استرالیا شد، سگ های خانگی بعداً با استعمارگران اروپایی آمدند. جوزف بنکس، گیاه شناس انگلیسی، اولین بار در سال 1770 با دو تازی سوار به خلیج بوتانی رفت.

دفن‌های دینگو که در مکان‌های باستان‌شناسی یافت می‌شوند، بینشی از رابطه طولانی بین نوادگان نیمه‌وحشی مدرن آنها و جوامع بومی استرالیا ارائه می‌کنند.

یاسمین مشارباش، انسان‌شناس، در مشاهده رابطه بین مردم وارلپیری یوندومو و سگ‌هایشان، از این نقش به‌عنوان عضوی از خانواده و محافظ می‌نویسد و “به اردوگاه از ورود غریبه‌ها هشدار می‌دهد، چه انسان باشند و چه روح.”

در فولکلور وارلپیری، این سگ های آنها هستند که می توانند حضور جارنپا، نوعی هیولای نامرئی با قدرت مافوق بشری و ذوق کشتن را حس کنند و حس کنند.

سگی جلوی کودکی می ایستد که حیوان را نوازش می کند.  عده ای دورشان ایستاده اند.
جوامع بومی استرالیا اهمیت فرهنگی عمیقی برای ارتباط خود با سگ های کمپ آزادانه قائل هستند [Courtesy of Francis Macindoe/Warlukurlangu Artists]

“آره [Walpiri] مردم سگ ها را دوست دارند زیرا آنها از ما محافظت می کنند. ما را از تنهایی دور کن وانتا نامپیجینپا هادسون، هنرمند محلی به الجزیره گفت سگ ها مانند سایه ای برای مردم وارلپیری هستند.

او می گوید سگ های ما “همه جا ما را دنبال می کنند.”

“توالت و حمام، همه جا!”

قایق و سگ

در آیین‌ها، داستان‌ها و آهنگ‌های وارلپیری، سگ‌ها و دینگوها نقش برجسته‌ای دارند.

سگ‌های کمپ که آزادانه در اطراف یوندومو پرسه می‌زنند، حاصل تلاقی سگ‌ها و دینگوها هستند. توصیف آن به عنوان رومینگ ممکن است به معنای بی هدفی باشد، در حالی که سگ های یوندومو با قاطعیت یورتمه می کنند، ظاهرا همیشه هوشیار و مراقب هستند. همچنین غیرعادی نیست که یکی از اعضای جامعه توسط یک دسته بزرگ سگ تعقیب شود.

وقتی سفیدپوستان به یوندومو می آیند، از همه سگ های همه جا می ترسند. آنها فکر می کنند که این سگ ها آنها را گاز می گیرند.» Nampijinpa Hudson می گوید

او می‌گوید: «آنها نباید بترسند، زیرا سگ‌های اینجا خیلی گستاخ نیستند.

“به این دلیل است که آنها گرسنه نیستند. گلوریا [Morales] غذا می آورد در جوامع دیگر، این سگ ها می توانند واقعاً گستاخ و دیوانه باشند.

تروور جوپورورلا واکر با دختر و سگش کرمی [Courtesy of Francis Macindoe/Warlukurlangu Artists]
تروور جوپورورلا واکر با دختر و سگش کرمی [Courtesy of Francis Macindoe/Warlukurlangu Artists]

مورالس قبل از نقل مکان به یوندومو در سال 2003 در گالری ملی کانبرا به عنوان محافظ مجموعه بومیان کار می کرد. و اگرچه او به عنوان دستیار مدیر مرکز هنرهای محلی مشغول به کار شد، مشکلات سگ یوندومو چیزی بود که او را درگیر می کرد.

در ابتدا، زمانی که او در مورد مدیریت حیوانات صحبت کرد، با سوء ظن در جامعه مواجه شد. این قابل انتظار بود.

مورالس در استان شیلی در آمریکای جنوبی بزرگ شد. او می‌گوید، اما «بسیار شبیه به این» بود، و به زمین سرخ دوردست استرالیا اشاره کرد.

مورالس شروع به صحبت با مردم محلی کرد و به مرور زمان اعتماد آنها را جلب کرد.

او می‌گوید: «مردم متوجه شدند که من سگ‌ها را نمی‌خواهم، بلکه می‌خواستم آنها را بهتر کنم.

او می‌گوید: «در گذشته، سگ‌هایی را رها می‌کردند که دسترسی به آن‌ها آسان بود، دوستانه‌ترین، سگ‌هایی که مردم می‌خواستند.

او می‌گوید: «آنها به من در مورد یکی از مدیران جامعه گفتند: «سگ‌هایی را که نمی‌خواهید رها کنید روی درخت ببندید». اما “اینها سگ هایی بودند که توسط پلیس تیراندازی شدند.”

پس از مشورت با جامعه، او شروع به کار با یک دامپزشک کرد تا با گذاشتن ایمپلنت‌های ضدبارداری به سگ‌ها و شناسایی سگ‌هایی که به دلیل پرخاشگری، بیمار یا مضطرب بودن ناخواسته بودند، جمعیت را کاهش دهد.

سگ بانوی یوندومو

برنامه سگ در Warlukurlangu Artists، یکی از قدیمی‌ترین مراکز هنری متعلق به بومیان استرالیا، می‌گوید: «سگ‌های سالم به معنای افراد سالم هستند».

مورالس این برنامه را با همکاری مرکز Warlukurlangu و بعداً با سایر سازمان‌هایی که به کمک مالی کار او برای مراقبت از سگ‌های جامعه کمک می‌کنند، ایجاد کرد. غذای رایگان سگ، مراقبت های بهداشتی و ویزیت منظم دامپزشک را فراهم می کند. موفقیت این برنامه به این معنی است که سگ ها به ندرت کشته می شوند.

مورالس با همکاری داوطلبان، همچنین Aussie Desert Dogs را ایجاد کرد، یک برنامه فرزندخواندگی که سگ های نجات محلی را در خانه های سراسر استرالیا قرار می دهد.

او می‌گوید اگرچه سازمان‌هایی مانند کنترل حیوانات در جوامع بومی روستایی و دورافتاده خدمات دامپزشکی را به جوامع دورافتاده ارائه می‌کنند، اما صدمات فقط وقتی دامپزشک به شهر می‌آید اتفاق نمی‌افتد.

لوید جامپیجینپا براون، کنار راننده یک ماشین نشسته است.  او در حال نوازش سگ خود، بلکای، است که با پنجه هایش روی طاقچه به بیرون ماشین تکیه داده است.
لوید جامپیجینپا براون و سگش بلک آی [Courtesy of Francis Macindoe/Warlukurlangu Artists]

مورالس می گوید وقتی برای اولین بار وارد جامعه شد، زنی مسن به او نزدیک شد و با تردید از او پرسید که آیا می تواند به سگش نگاه کند. سگ آب دهان می ریخت و نمی توانست غذا بخورد. دستش را در دهان سگ گذاشت و استخوانی را که در آرواره‌اش فرو رفته بود بیرون آورد.

او می گوید: «و این راه حل بود.

بنابراین بازدیدها با افرادی شروع شد که سگ های خود را برای درمان می آوردند. زنی که پلک سگش در اثر دعوا پاره شده و در حال پرواز بود، پرسید که آیا می تواند آن را بدوزد؟ مورالس بدون هیچ بخیه جراحی در دست، سوزن و بخیه تهیه کرد.

“کار کرد!” جوری خندید که انگار هنوز از موفقیتش متعجب است. مردم متوجه شدند که من آنجا بودم تا به آنها کمک کنم.»

امروزه او به عنوان بانوی سگ یوندومو شناخته می شود و خانه او به پناهگاه حیوانات محلی تبدیل شده است.

در هر زمانی از روز، حیوانات بیمار یا زخمی در خانه او را می زنند، نه فقط سگ ها. کانگورو، اسب وحشی، مار، لاک پشت، پرنده، عقاب گوه ای شکل، فنچ و گوان (نوعی مارمولک).

مورالس که فاقد آموزش رسمی دامپزشکی است، در مورد درمان پزشکی حیوانات تحقیق می‌کند و گاهی اوقات از طریق تماس‌های ویدیویی درباره یک روش دشوار با دامپزشک صحبت می‌کند.

او می گوید که داشتن یک پرستار دامپزشکی به طور تمام وقت در جامعه راه حل بهتری خواهد بود، او می گوید که چگونه چند سال پیش یک باکتری جدید مرگبار وارد جامعه شد که توسط کنه ها منتقل می شد.

او می‌گوید: «شما به کسی نیاز دارید تا ببیند کدام سگ نیاز به درمان دارد.

“هیچ کس دیگری نخواهد کرد”

مورالس از کودکی جذب حیوانات شده است. او داستانی درباره سگ همسایه ای در شیلی به اشتراک می گذارد که او را دید که با اتوبوس مدرسه به خانه آمد و مسابقه داد. همسایه گفت: “من می دانم که گلوریا چه زمانی در خانه است، زیرا سگ من نیست، و او تا زمانی که او نرود، برنمی گردد.”

مورالس اکنون در خانه خود با 47 سگ مشترک است. این به خوبی مجهز به یک فضای بیرونی بزرگ است که در آن می توانند بدود، بازی کنند و غذا بخورند.

آسیب پذیرترین و مستعد حمله سگ های دیگر می توانند داخل آن بمانند. فرد در تنفس مشکل دارد. یکی دیگر پس از زیر گرفتن مکرر پیر و فلج شده است. اونی که تومور مغزی داره و صورتش کج شده روی تختش میخوابه.

او درباره این سگ می گوید: «او همه غذایش را می خورد و از دیدن من خوشحال می شود. “من با او صحبت می کنم. وقتی دیگر نمی خواهد زندگی کند به من اطلاع می دهد.

برخی از ده‌ها سگی که گلوریا مورالس در خانه‌اش در یوندومو از آنها مراقبت می‌کند، در حال حرکت هستند یا روی تخت‌هایشان استراحت می‌کنند.
برخی از ده ها سگی که گلوریا مورالس در خانه اش در یوندومو در قلمرو شمالی استرالیا از آنها مراقبت می کند. [Courtesy of Francis Macindoe/Warlukurlangu Artists]

سپس سگ فلج است که او با ویلچر به پیاده روی می برد. سگی که دچار آسیب مغزی شده در حمام او با دو توله سگ برای شرکت در یک دایره راه می رود. توله سگ های دیگر خانه را خراب می کنند. همه جا مدفوع می کنند و همه چیز را می جوند.

مورالس در بازگشت از کار، آسیب را اینگونه ارزیابی می کند: «امروز چه چیزی را ویران کردند؟

بعد از اینکه گلوریا هر شب کارش را تمام می کند، سبزیجات و مرغ را در یک قابلمه بزرگ می ریزد. سپس صبح روز بعد برنج اضافه می‌کند تا سگ‌ها یک غذای سرد و پخته شده را وقتی که به خانه می‌رسد بخورند. او زیاد نمی‌خوابد و دست‌هایش از گاز گرفتن سگ در طول سال‌ها زخمی شده است.

او درباره این جراحات می گوید: «من فقط به کلینیک می روم و آنتی بیوتیک می خورم.

آیا تا به حال فکر کرده اید که چرا این کار را انجام می دهید؟ آیا سگ های یوندومو ارزشش را دارند؟

او می گوید: “من اینطور نیستم که “اوه خدای من، خیلی خسته هستم” یا هر چیز دیگری.

این فقط باید انجام شود و هیچ کس دیگری قرار نیست آن را انجام دهد.»

[ad_2]