عکس ها: تحویل نان در دونباس جنگ زده اوکراین انجام می شود | اخبار جنگ روسیه و اوکراین

[ad_1]

الکساندر با سه کیسه بزرگ که زیر فرمان موپد قرمز و سفیدش فرو رفته است، در مسیرهای پر پیچ و خم منطقه دونباس در شرق اوکراین می دود تا نان را به بقیه مردم محلی برساند.

تقریباً هر روز، حملات روسیه به شهر سیورسک، در حدود 10 کیلومتری (6.2 مایلی) خط مقدم، که از تابستان گذشته به سختی حرکت کرده است، می‌زند.

الکساندر به تازگی نان را از مرکز بشردوستانه تالار شهر سیورسک گرفته است، که حدود 2500 قرص نان دو بار در هفته از شهرهای کراماتورسک و کنستانتینوکا دریافت می کند.

الکساندر با اشاره به گلوله باران احتمالی می گوید: “ما باید سریع رانندگی کنیم تا چیزی به ما برسد.”

زیر آفتاب بهاری، مرد 44 ساله با تمام سرعت رانندگی می کند تا به جاده خاکی پر از خانه های کوچک و درختان گلدار می رسد.

او تحویل روزانه را از همسایه‌هایش، درست روبروی خانه‌اش شروع می‌کند.

اولنا ایشاکووا 62 ساله با یک لباس مجلسی بلند آبی با جیب ها و یقه های زرد از خانه خود خارج می شود.

ایشاکووا می‌گوید: «روز سه‌شنبه دو قرص نان سفید، پنج‌شنبه نان شیرین و نان سیاه دریافت می‌کنیم.

او نان‌های پیچیده شده در کیسه‌هایی را که آرم برنامه جهانی غذا روی آن نقش بسته است، می‌گیرد.

دختر و نوه ایشاکووا فوریه گذشته به غرب اوکراین منتقل شدند، اما او با همسرش در سیورسک ماند.

در ماه های ژوئیه و آگوست، نیروهای روسی حملات ناموفق کوچکی را به شهر انجام دادند که آنها را نیز گلوله باران کردند.

بخش شرقی سیورسک با ساختمان های بلندش بدترین ضربه را دید، در حالی که بخش غربی و خانه های کوچکتر آن نسبتاً در امان ماندند.

ایشاکووا در میان صدای شلیک توپخانه می گوید: «در 5 می، یک سال می شود که برق نداریم.

ما نمی دانیم چه کسی و از کجا شلیک کرده است. ما فقط صدای انفجارها را می شنویم… من در خانه نشسته ام، پنجره ها می لرزند، ترسناک است، خیلی ترسناک است.”

الکساندر با والنتینا زاروبا 73 ساله که در یکی از خیابان های همسایه در حال تحویل نان است برخورد می کند.

زاروبا توضیح می دهد: “من مسئول خیابان خودم هستم و شخص دیگری مسئول خیابان آنها است، ما اینگونه کار می کنیم.”

بسته به روز، زاروبا نان را با گاری یا دوچرخه اش تحویل می دهد.

شب قبل از گلوله باران به سه خانه در انتهای خیابان آسیب رساند. یک مرد 82 ساله مجروح شد.

زاروبا دوچرخه‌اش را در دست می‌گیرد و به سمت لیوبوف شچرباک می‌رود، که در میان دوجین مرغ پچ پچ و چهار خروس احاطه شده است.

«چگونه بدون نان زندگی کنیم؟ او می گوید جایی برای پختن آن وجود ندارد.» در سیورسک.

“دیگر نمی دانم به چه فکر کنم. امیدوارم اوضاع بهتر شود… نمی‌دانم،» او می‌گوید که نگاهش در افق گم شده است.

زاروبا در کنار او می‌گوید که «نمی‌تواند پیرزنی را تنها بگذارد. وجدانم به من اجازه نمی دهد.»

[ad_2]