چرا نژادپرستان “سفید پوست” همیشه سفید پوست نیستند | راست افراطی

[ad_1]

در ساعات اولیه پس از یک تیراندازی دسته جمعی دیگر در ایالات متحده – این بار با هدف قرار دادن یک مرکز خرید در آلن، تگزاس – شایعات و گمانه زنی ها در مورد هویت و انگیزه های تیرانداز زیاد شد. دو روایت رقیب ظاهر شد: یکی در مورد تیرانداز به عنوان یک برتری طلب سفیدپوست که نماینده یک حمله نژادپرستانه خشونت آمیز است. دیگری، یک تیرانداز اسپانیایی تبار که به ترس از مهاجرت و خشونت دامن می زند.

با انتشار اطلاعات بیشتر در مورد تیرانداز، که در نهایت به عنوان یک سرباز 33 ساله سابق ارتش ایالات متحده به نام مائوریسیو گارسیا شناسایی شد، این دو روایت با هم ادغام شدند. تیرانداز، اگرچه یک مهاجر غیرقانونی نیست، اما در واقع اسپانیایی تبار است. او همچنین یک برتری طلب سفیدپوست بود که از وسایل نئونازی استفاده می کرد و پیام هایی را در مورد یک جنگ نژادی قریب الوقوع پست می کرد. افشای یک نئونازی آمریکای لاتین موجی از واکنش ها را برانگیخت، از خشم گرفته تا سردرگمی و ناباوری.

این ترکیب خشم و ناباوری اخیراً زمانی تکرار شد که سای وارشیت کاندولا 19 ساله پس از کوبیدن یک ون U-Haul به مانعی در نزدیکی کاخ سفید در حالی که پرچم نازی را حمل می کرد، دستگیر شد. کاندولا، یک هندی-آمریکایی اهل میسوری، بعداً با مقامات درباره طرح خود برای حمله به رئیس جمهور بایدن و تحسین او از هیتلر صحبت کرد. به این وقایع موارد مختلفی را اضافه کنید که از انریکه تاریو، رهبر آفریقایی-کوبایی آمریکایی پسران مغرور، تا تبلیغات نازی هنرمندی که قبلاً کانیه وست نامیده می‌شد، را شامل می‌شود. همه به یک پدیده واقعی و بالقوه در حال رشد اشاره می کنند: برتری سفیدپوستان تنها توسط سفیدپوستان تداوم نمی یابد.

مهمتر از بحث در مورد واقعی بودن یا نبودن این پدیده برتری طلبان سفیدپوست سیاه و قهوه ای – علیرغم تلاش در محافل محافظه کار برای تقلبی یا مضحک بودن آن – درک چگونگی شکل گیری آن است. برتری سفیدپوستان که توسط غیرسفیدپوستان اعمال می‌شود چندین ریشه به هم پیوسته دارد، برخی از آنها به قدمت نابرابری و ظلم در آمریکا است، و برخی از آنها اخیراً از طریق فناوری مدرن و سرگرمی تحقق یافته‌اند.

اول، این ایده وجود دارد که به ندرت بیان شده است، اما اغلب دیده می شود، که برخی از افراد غیرسفیدپوست که از ایدئولوژی های برتری سفیدپوستان دفاع می کنند، به دلیل نزدیکی به امتیاز و قدرتی که با سفیدپوست بودن در آمریکا می آید، سود خواهند برد. کریستینا بلتران، استاد دانشگاه نیویورک، اصطلاح «سفیدی چند نژادی» را برای توصیف افرادی مانند تاریو ابداع کرد که به نظر می‌رسد به دنبال شناسایی سفیدی نه به عنوان یک ساختار نژادی، بلکه به عنوان ایدئولوژی قدرت و برتری هستند.

این پدیده برای همراهان عجیبی ایجاد می کند، زیرا ناسیونالیست های سفیدپوست و فعالان راست آلت غیر سفیدپوست در نهایت در کنار هم به فعالیت می پردازند. تاریو با وجود اینکه رهبر پسران مغرور است، میراث خود را پنهان نمی کند. او در مصاحبه ای گفت: “من کاملاً تاریک هستم، من کوبایی هستم.” با این حال، میراث تاریو او را از استفاده از زبان نژادپرستانه علیه سیاه‌پوستان در حساب‌های رسانه‌های اجتماعی خود، شرکت در راهپیمایی برتری‌طلبان سفیدپوستان در سال 2018 در شارلوتسویل، یا مخدوش کردن تابلوی زندگی سیاه‌پوستان در خارج از کلیسایی در واشنگتن دی سی، ناحیه کلمبیا، منع نکرد. دستگیری او برای حادثه کلیسای دی.

Tarrio فقط یک ناهنجاری نیست. جوی گیبسون، رهبر گروه راست آلت-راست مستقر در پورتلند، Patriot Prayer، پدری ایرلندی و مادری ژاپنی دارد، در حالی که یکی دیگر از رهبران برجسته گروه، Tusitala “Little” Toews (که بعداً با پسران مغرور نیز درگیر شد) دارد. ساموایی است. این رهبری متنوع و محکومیت عمومی برتری سفید پوستان، ناسیونالیست‌های سفیدپوست را از حضور منظم و حمایت از رویدادهای خود بازنداشته است.

علاوه بر جذابیت برتری سفیدپوستان، بسیاری از افراد غیر سفیدپوست از طریق یک ضدیت مشترک نسبت به گروه هایی که در پایین تر از نردبان اجتماعی قرار دارند، به جنبش های نژادپرستانه کشیده می شوند. نیک فوئنتس، 24 ساله منکر هولوکاست و برتری طلبان سفیدپوست که با رئیس جمهور سابق ترامپ و کانیه وست شام خورده است، نمونه مفیدی از این موضوع است. به نظر می رسد بسیاری از باورهای طرفدار سفیدپوستان فوئنتس ریشه در تعصب ضد سیاهپوستان داشته باشد که توسط والدینش به او القا شده است. مادر و پدر آمریکایی سفیدپوست او، با تبار مختلط آمریکایی و مکزیکی، هنوز علناً از او و دیدگاه های نژادپرستانه او حمایت می کنند.

برخی از لاتین‌های محافظه‌کار مانند فوئنتس از مهاجران، به‌ویژه مهاجران مکزیک یا سایر نقاط آمریکای لاتین، که از نظر اجتماعی و اقتصادی نامطلوب هستند، بی‌اعتنایی می‌کنند، همانطور که برخی سیاه‌پوستان آمریکایی به سیاه‌پوستان دیگری که از نظر اجتماعی پست‌تر می‌دانند، تحقیر می‌کنند. به طور کلی‌تر، نیروی دوم پشت تولید نژادپرستان سفید غیرسفیدپوست از طریق هدف قرار دادن گروه‌های به حاشیه رانده شده به روش‌هایی است که به برخی از اعضای گروه‌های اقلیت نژادی اجازه می‌دهد برتری خود را بر سایر جوامع به حاشیه رانده شده یا حتی سایر اعضای گروه خودشان ابراز کنند.

فرآیندهای رادیکال‌سازی – از فاکس نیوز گرفته تا تابلوهای پیام آنلاین – تعداد فزاینده‌ای از افراد، عمدتاً مردان ناراضی را به دام انداخته است، نه تنها با تبلیغ برتری‌های خود، بلکه با قوت بیشتری به آنها می‌گویند که از چه کسی متنفر یا نفرت داشته باشند. این افراد استخدام شده – باز هم اکثراً مردان، معمولاً جوان – با نفرت مشترک از گروه های به حاشیه رانده شده اند: مهاجران، طبقات کارگر و فقیر، سیاه پوستان، افراد LGBTQ، یهودیان و شاید مهمتر از همه، زنان.

علاوه بر تظاهرات صریح نئونازی‌ها، از جمله خالکوبی‌های سواستیکا، حضور تیرانداز در مرکز خرید تگزاس در رسانه‌های اجتماعی شامل بحث‌هایی در مورد بی‌نظمی بودن او نیز می‌شود – یکی از بسیاری از مواردی که خود را «تجرد غیرارادی» توصیف می‌کند. فوئنتس نیز با افتخار خود را به عنوان یک انسول معرفی می کند و از این ایدئولوژی زن ستیزانه برای استخدام مردان جوان ناراضی استفاده می کند. The Proud Boys همانطور که از نامش پیداست یک گروه کاملاً مردانه است.

سرانجام، این منابع قدیمی برتری و نفرت با ظهور یک برند خاص از گفتمان و «سرگرمی» مبتنی بر اینترنت، جان تازه و قدرت خرابکارانه ای یافته است. افرادی مانند فوئنتس در عصر MAGA، رسانه های اجتماعی و نژادپرستی “طعنه آمیز” بزرگ شدند.

در اوایل دهه 2000 و به ویژه دهه 2010، فرهنگ کنایه آنلاین پوشش مناسبی برای نژادپرستان واقعی (به غیر از زن ستیزها، همجنسگرایان، تواناها و غیره) فراهم کرد تا ایدئولوژی خود را در معرض دید عموم پنهان کنند و جوک های نفرت انگیز، الگوهای رفتاری و پیام های متنفر را پخش کنند. چشمک و تکان دادن سر میم‌های احمقانه مانند پپه قورباغه از بی‌ضرر به نژادپرستانه به نژادپرستانه کاملاً نژادپرستانه تبدیل شدند، زیرا نئونازی‌های واقعی از “شوخی” یک شخصیت کارتونی نازی برای انتشار تبلیغات واقعی نازی استفاده کردند. خود فوئنتس یک بار اشاره کرد که این تاکتیک چقدر برای جنبش او مفید است: “آشنایی در ارائه پوشش زیاد و انکار قابل قبول برای دیدگاه های ما بسیار مهم است.”

نفرت پراکنی اینترنتی که اغلب به صورت ناشناس یا پشت پرسونای آنلاین با دقت ساخته شده فعالیت می کنند، توانسته اند ادعا کنند که صرفاً با “صحت سیاسی”، “بیداری” یا “لغو فرهنگی” مخالفت می کنند، در حالی که سخنان نفرت انگیز و ایدئولوژی هایی را که تشویق می کنند عادی می کنند. نئونازی های پشیمان و نژادپرستان سفیدپوست به میدان بیایند.

من روند چند سال پیش را به یاد می آورم که در آن چندین هنرمند محبوب رپ برای مدت کوتاهی پرچم کنفدراسیون را به خود اختصاص دادند و از قضا آن را به عنوان تحقیر چیزی که آن را نشان می داد پوشیدند. یه، نوازنده و طراح مد که قبلا به نام کانیه وست شناخته می‌شد، یکی از هنرمندانی بود که این روند را دنبال کرد تا آن را تجاری کند. و بنابراین مرز بین کنایه و آغوش محو می شود.

تمایل Yeh به بزرگ‌نمایی و بدلکاری‌های وقیحانه – که علناً همه را از جورج دبلیو بوش گرفته تا تیلور سویفت مورد سرزنش قرار می‌داد – در نهایت به مجموعه‌ای از احساسات ضد سیاهپوست و ضدیهودی تبدیل شد. او برده داری را یک «انتخاب» خواند و تهدید کرد که «امر مرگ 3» را علیه یهودیان انجام خواهد داد. او همچنین دیدگاه‌های واپس‌گرای فزاینده‌ای در مورد زنان و رفتاری شبیه به استالکر نسبت به همسر سابقش اتخاذ کرد.

از آنجایی که شیطنت های او به ترویج تجارت “جان سفیدها مهم است” و ستایش هیتلر افزایش یافت، اظهارات یه توسط گروه ها و افراد راست افراطی و نئونازی، از جمله خود فوئنتس، تایید شد. نزول Yeh به سمت هواداران نازی‌ها بسیار عجیب‌تر بود، ترکیبی از هنر شمایل‌شکنی، آسیب‌های شخصی و مبارزات سلامت روان، که همگی از طریق یک نفس عظیم که تبلیغات مثبت و منفی را به خود جلب می‌کرد، فیلتر شد. با این حال، با آمیختن باورهای متعصبانه به ظاهر صادقانه خود با بیان هنری، یئه همچنان مدافعانی دارد حتی زمانی که از سوراخ خرگوش ایدئولوژی نازی فرود می آید. تماشای یکی از موفق‌ترین هنرمندان کشور که شهرت و ثروت خود را هدر می‌دهد در حالی که عمیق‌تر در کل ایدئولوژی نژادپرستانه فرو می‌رود، جای تعجب نیست که مردان سیاه پوست جوان‌تر و به حاشیه رانده‌تر به دام این جوامع نفرت‌انگیز کشیده شوند.

در حالی که عصر تعصب طعنه آمیز اینترنتی ممکن است به اوج خود رسیده باشد، ممکن است برای معکوس کردن تأثیر آن بسیار دیر باشد زیرا نژادپرستی، زن ستیزی، همجنس گرا هراسی و سایر اشکال نفرت از سایه ها بیرون آمده و متحدانی در رسانه های جریان اصلی و سیاست پیدا کرده است. و این پذیرش توده ای همچنان باعث جذابیت ایدئولوژی هایی مانند برتری سفیدپوستان برای افراد ناراضی در فرهنگ ما خواهد شد، حتی برخی که متعلق به همان گروه هایی هستند که ناسیونالیست های سفیدپوست به دنبال سرکوب یا حذف آنها از جامعه آمریکا هستند.

تشخیص اینکه چگونه برتری‌طلبان سفیدپوست تاکتیک‌های استخدام و جذابیت ایدئولوژیکی خود را گسترش داده‌اند، گامی ضروری در مبارزه با این جنبش‌های نفرت پرخطر و نگران‌کننده است.

نظرات بیان شده در این مقاله متعلق به نویسنده است و لزوماً منعکس کننده موضع تحریریه الجزیره نیست.

[ad_2]